کد مطلب:149441 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:119

کراهت باطنی مردم از رفتن به جنگ حسین
ص 116: «و كان جنود الجیش (مثل اینكه هسته ی جیش كربلا همانهایی بودند كه آماده رفتن به غزو دیلم بودند) یتسللون منه و یتخلفون بالكوفة، فندب عبیدالله رجلا من اعوانه - هو سعد بن عبدالرحمن المنقری - لیطوف بها و یأتیه بمن تخلف عن المسیر لقتال الحسین؛ و ضرب عنق رجل جی به، و قیل انه من المتخلفین فأسرع بقیتهم الی المسیر» [1] .

اگر همین كشتارهایی كه اهل كوفه در موافقت و تبعیت ابن زیاد دادند و در مخالفت با او می دادند بلكه اگر ده یك این كشتار را می دادند موفق می شدند و به آرزوی دل خود كه سقوط بنی امیه بود نائل می شدند، ولی مثل اینكه مستسبع و خودباخته بودند، نمی توانستند خود را جمع و جور كنند و به كار خود نظم بدهند. درباره ی «هانی» گفته اند كه چندین هزار نفر مسلح موافق داشت. عجب این است كه ابن زیاد یك تهور همه ی آنها را مرعوب می كرد. ابن زیاد كه از شام یا بصره با خود سپاهی نیاورده بود.


[1] [و لشكريان مخفيانه مي گريختند و در كوفه مي ماندند. عبيدالله يكي از يارانش فراخواند تا در كوفه بگردد و هر كه را كه از حركت به سوي حسين خودداري كرده نزد وي برد. و گردن مردي را كه نزد وي بردند زد. گفته شده كه آن مرد از كساني بود كه نرفته بودند، لذا بقيه ي لشكر در حركت شتاب كردند.].